نگرش مسیحیت غربی، انسان را از آغاز تولد خطاکار میداند، زیرا پدرش آدم مرتکب اشتباه شد و از درخت خورد و مسیح ـ علیه السلام ـ طبق پندارشان به صلیب کشیده شد تا کفارهی لغزشهای بشر باشد.
همین نگرش به اشکال مختلف و محدود به بینش وارداتی منسوب به اسلام نیز راه یافته است تا همیشه اشتباه و کوتاهی را بر گردن دیگران یا عوامل بیرونی بیندازد، حتی برخی همواره این جمله را تکرار میکنند که: اگر اشتباه پدرمان آدم نبود، در بهشت زاییده میشدیم.
تو بخشی از مشکل هستی!
این شیوهی نگرش فراگیر شده و باعث نابودی مسؤولیت فردی گردیده است. لذا میبینیم که فرد همیشه از مجموعه، محیط، حکومت و جهان بستانکار است و در پی انتقام از آنان میگردد و مسؤولیت تمام حوادث دنیا را بر گردن آنان میاندازد، بدون اینکه خودش را بخشی از این مجموعه، محیط، حکومت یا جهان بداند. بسا دیدهایم کسانی را که آرزو دارند این جهانِ سرگشته، طبق خرد وعقل ایشان حرکت کند. دکتر سلمان عوده دربارهی چنین فردی میگوید: «خودش را مبرا و پاک میداند، در ذهنش خطور نمیکند که خود را متهم نماید، دیدگاههایش درست است، موضعگیریهایش بهجا هست، همه چیز را میداند و اگر مردم از او اطاعت کنند، مشکلات دنیا را حل خواهد کرد .. در حالی که حتی نتوانسته است مشکلات خانوادگی خودش را حل کند، از یافتن راهکار برای یک معادلهی ریاضیاتی ناتوان است، هیچ تجربه و تحقیقی ندارد و نمیتواند برای تغییر یک اخلاق بد در خودش تصمیم درستی بگیرد».
این کوتاهی در درک مسؤولیت فردی با سرشتی که انسان بر آن آفریده شده تا با دیگران و اطرافیانش روابطی اجتماعی برقرار کند، ناسازگار است، چون او یکی از عناصر تشکیل دهندهی جامعه است و بر مبنای انسان بودنش میتواند اثرگذار و اثرپذیر باشد.
عباس جراری در کتاب «الانسان فی الإسلام» میگوید: «هویت فردی جز با ادغام شدن در درک جمعی کامل نمیگردد، چون در آن هنگام انسان به ارزش خودش به عنوان یک فرد پی میبرد و جایگاهش را در میان جمع و جامعه میداند. فلسفهی زندگی بر این استوار است که انسان همان دیدگاهی را که نسبت به خودش دارد، نسبت به دیگران هم داشته باشد».
مسؤولیت فردی از دیدگاه اسلام:
بیتوجهی فرد به مسؤولیتش در قبال رویدادها، و عدم اقدام برای تغییر، کار ناتوانان و غرقشدگان در لجنزار منطق توجیهگری است. به همین سبب همواره بر تاریکی نفرین میفرستند، بدون اینکه به فکر افروختن شمع باشند.
إحساس مسؤولیت فردی در اندیشهی اسلامی از فردی بودن تکلیف برمیخیزد، چون هر فرد در روز سزا و حساب و کتاب، خودش بازخواست میگردد: «وکلهم آتیه یوم القیامة فردا». (و روز خاستن، همگیشان به طور فردی نزدش میآیند).
به همین خاطر، متون شرعی سرشار از تأکید بر مسؤولیت فردی است و حتی در برخی موارد طرف صحبت هم یک فرد است: «من رأی منکم منکرا فلیغیره» (هر کس از شما منکری دید، حتما آن را تغییر دهد). یا «لأن یهدی الله بک رجلا واحدا خیر لک من حمر النعم». (این که خدا یک نفر را به وسیلهی تو هدایت کند، برایت بهتر از شتران سرخمو است). «لیس المؤمن الذی یشبع و جاره جائع» (مؤمن نیست کسی که سیر باشد و همسایهاش گرسنه بماند).
کاش فرد دریابد که به نوعی او هم در ایجاد واقعیات موجود در پیرامونش نقش دارد و او الگویی کوچک است که آفات این جامعه را بردوش دارد و مسؤول تغییر آن میباشد.
فرد مبتکر:
إحساس مسؤولیت فردی به کثرت در تاریخ اسلامی وجود داشته و دارد. قرطبی در تفسیرش نقل میکند: «به من خبر رسید که هنگام رویارویی با فیل سواران ایرانی، برخی از اسبان لشکر مسلمانان میگریختند. به همین سبب مردی مسلمان، یک فیل گِلی ساخت تا اسبش با آن خوبگیرد. وقتی هراس اسب فروریخت و از فیلها نترسید، او با همان اسب به فیل سواران روبهرو یورش برد. به او گفته شد: تو را میکشند. گفت: باکی نیست، اگر مسلمانان پیروز شوند».
آن سوارکار به انتظار راهکارهای گروهی و دستور فرماندهان ننشست، زیرا به اهمیت تلاش فردی و مسؤولیتش در قبال امت پی برده بود.
نابینای اهل بینش:
یحیی بن یوسف انصاری صرصری، شاعری نابینا و نمونهای از نمادهای اسلامی است که به سال 588هـ.ق زاده شد. قرآن را با چند روایت فراگرفت و فقه را طبق مذهب احمد بن حنبل آموخت.
هنگامی که به سال 656هـ.ق هولاکو و لشکریانش به بغداد وارد شدند، شیخ یحیی هم در آن شهر بود. کارمون فرزند هولاکو او را فراخواند که نپذیرفت. او در منزلش مقداری سنگ آماده کرد. هنگامی که سربازان مغول وارد شدند، آنان را با سنگ زد و سر و صورت چند نفر را خرد کرد. وقتی بر او یورش بردند، حتی توانست یکی را با عصایش بکشد. شیخ یحیی سرانجام کشته شد.
اوساهیر توان اروپا را به ژاپن انتقال داد:
او دانشجویی ژاپنی بود که دولت وی را برای تحصیل در رشتهی أصول علمی میکانیک به آلمان فرستاد. او در آرزوی ساختن یک موتور محرک کوچک بود و تمام فعالیتش را بر ساخت یک نمونه از آن متمرکز کرد تا بتواند به راز این صنعت پی ببرد.
ساخت این محرک برایش یک معما شده بود و نمیتوانست آن را بیابد تا این که روزی دربارهی موتورهای محرک ساخت ایتالیا مطالبی خواند. با حقوق خودش یکی از آنها را خرید و آن را در اتاقش گذاشت و با خود میگفت: راز توان اروپا همین است.
او برای بازکردن و دوباره بستن قطعات موتور تلاش بسیاری کرد تا اینکه پس از سه روز بیدارخوابی پیاپی و یک وعده غذاخوردن در روز، موفق شد دوباره موتور بازشده را ببندد و به کار اندازد. در گام بعدی توانست خودش قطعات را بسازد. او به کارگاهی جهت یادگیری ذوب آهن پیوست و به جای لباس دانشجویی، لباس کارگری پوشید و گفت: در راه ژاپن، انجام هر کاری آسان است.
وقتی حاکم ژاپن خبر این ماجرا را شنید، از سرمایهی شخصیاش برای آن دانشجو پنج هزار سکهی طلای انگلیسی فرستاد. او برای ساخت کارگاه موتور محرک ابزارهای زیادی خرید. پس از آنکه وسایل را به ناکازاکی انتقال داد، حاکم خواهان دیدار با او شد، اما دانشجو گفت: با او دیدار نمیکنم تا وقتی کارخانهی مجهزی برای تولید موتور بسازم.
نه سال گذشت. او پس از آن ده موتور با خود به قصر حاکم برد که بر آن نوشته شده بود: ساخت ژاپن. هنگامی که موتورها را به حرکت درآورد، پادشاه ژاپن گفت: این خوشایندترین آهنگی است که تا کنون در زندگیام شنیدهام؛ صدای موتورهای خالص ژاپنی. نیروی اروپا را این گونه به ژاپن منتقل کردیم.
از پوپک بیاموز:
پوپک (هدهد) در لشکریان سلیمان نبی ـ علیه السلام ـ یک سرباز بود. روزی از مجلس وی ناپدید گشت، زیرا دید که روی زمین جنایت بزرگی در حال انجام است و کسانی مرتکب شرک شدهاند: «ِإنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُون». (من زنی را دیدم که بر آنان شاهی میکرد و از هر چیزی به او داده شده بود. او تخت بزرگی دارد. دیدم که او و مردمانش به جای خدا در برابر خورشید کرنش میکنند و شیطان برایشان کردارهایشان را آراسته است و ایشان را از راه بازداشته است و آنان راه نمییابند).
پوپک با انگیزهی درونی و إحساس مسؤولیت فردی حرکتی از خود نشان داد و سلیمان ـ علیه السلام ـ را به آن سرزمین راهنمایی کرد تا نور اسلام را در آن جا بگستراند.
سخن پایانی:
در پرتو سرکوب شدن حکومتهای اصلاحطلب و ایجاد دسیسه بر ضدشان و در هم کوبیدن تلاشهای گروهی، بویژه پس از ناکامی انقلابهای بهار عربی و در سایهی شبکههای پیچیده موجود در روابط بین المللی و تأثیر آن بر ملتها و شعلهور ساختن بحرانهای متعدد در داخل و خارج، به فعال سازی تلاشهای فردی و عدم بسندگی به انداختن تبعات بر دوش سازمانها و حکومتها بسی نیازمندیم، چون چیزی پس و پیش نمیشود.
این فرهنگی است که باید رواج یابد و در تمام مراکز تربیتی و منابر توجیه و ارشاد بر آن تمرکز گردد، چون با آن تلاشها کامل میشود و به آرزو نزدیک میگردیم. به گمانم اگر این روحیه در کشورهایمان جاری گردد و برایش واقعیتی ملموس ایجاد شود، حکومتها و سازمانها هیچ چارهای جز همراهی با خواستهی ملتها ندارند.
بسا این آرزویی دور باشد، ولی راه دراز با یک گام ساده آغاز میشود. آیا خواهیم دید که به سوی این خواسته، گامی برداشته میشود؟!
نظرات
عبدالله
10 بهمن 1394 - 05:15از نویسنده، مترجم و دبیران سایت بابت این مقاله تشکر کرده و برای آنان از خداوند اجر جزیل خواستارم. موضوع احساس مسئولیت و تکلیف فردی از مباحث مهم است که نیاز است تا بیشتر به آن پرداخته شده و تبیین گردد.
سیدسلیمان
13 بهمن 1394 - 05:12احساس مسولیت فردی درزندگی وبهروری ازتوانمندیهای شخصی به صورت فردی درجهت بارورنمودن خویش زیربنای جامعه توسعه یافته می باشد
سیدسلیمان
13 بهمن 1394 - 06:56مسولیت فردی به صورت استانداردوبهره وری ازتوانمندیهای فردی درجهت انجام آن مسولیت فردی زیربنای توسعه اجتماعی وکارآمدی تشکلهای مدنی می شود.تمام متون های اسلامی درجهت تحقق فرد برای قبولیت مسولیت اجتماعی که بتواندنیازمندیهای آن جامعه فراهم نمایید